سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که به حکمت شناخته شود، چشمها او رابه دیده وقار و شکوه بنگرند . [امام علی علیه السلام]   بازدید امروز: 5  بازدید دیروز: 1   کل بازدیدها: 8440
 
ننه صدیق
 
باباجان عزیز من
نویسنده: نکیسا و پریسا(جمعه 86/8/25 ساعت 9:51 عصر)

   چند روز پیش تنها بزرگ خانواده ما یعنی تنها پدر بزرگمون به همراه خانوم جدیدشون به منزل ما اومدن ، باورتون نمیشه از اون مرد یل مغرور که همیشه فاصله بچه هاش با اون به اندازه یک دنیا بود هیچ خبری نبود و همش کودکی بود که داشت با ما صحبت میکرد ،‏وقتی ویدئو کلیپ نینی گل را که  با رقص بچه ها همراه بود ، گریه اش گرفت ولی نمیشنید که چه چیزی میخونن و به خواهرم گفت ، این آهنگ رو یه پیرمرد برای بچه هاش میخونه اینا هم بچه هاشن که دورشن ،‏خیلی هم با سوز و گداز میخونه ،‏بعدش هم گریه اش گرفت یا وقتی که گفتیم که امروز روز سالگرد فوت پدر مامانه گریه اش گرفت و گفت برید کتاب دعا رو بیارید تا یه دعا براش بخونیم ،‏برای ما که همیشه باباجان رو مظهر غرور میدونستیم دیدن این که اون اینقدر دل نازک و دلرحم شده مثل پتکی بود که توی سرمون میخورد ، ولی اگه بخوام صادقانه بگم هیچ وقت اینقدر دوسش نداشتم ،‏حالا دیگه دوست دارم برم پیشش ،‏تازه شده مثه تموم بابابزرگای دنیا ای کاش خدا سایه اش رو از سرمون بر نداره .

 

                                                          باباجان من

 

                                    

                                                  مامانی خدابیا مرزو بابا جان

 

 



نظرات دیگران ( )

نی نی جون
نویسنده: نکیسا و پریسا(شنبه 86/7/14 ساعت 8:45 صبح)


نظرات دیگران ( )

ننه جون
نویسنده: نکیسا و پریسا(یکشنبه 86/7/1 ساعت 2:28 صبح)
ننه جونمممممممممم دلم برات تنگه ننه به اندازه برگ برگ این گلبرگ ها

نظرات دیگران ( )

تقدیم به :. . .
نویسنده: نکیسا و پریسا(شنبه 86/6/31 ساعت 2:15 صبح)

این وبلاگ رو میخوام تقدیم کنم به همه دوستان و البته تک تک فامیل عزیزم که میدونم هر کدومشون عاشق ننه صدیق بودن (حتما ادامه مطلب رو بخونید ) ادامه مطلب...


نظرات دیگران ( )

نیمه شب کلاغی
نویسنده: نکیسا و پریسا(چهارشنبه 86/6/21 ساعت 2:28 صبح)

 

ساعت از نیمه گذشته

شهر در خواب است

پنجره بالا خانه باز است

پنجره ،نرده، لامپ ، شب پره

سایه پر غرور درخت گردو

و ...

کوچه تاریک است

هیچ کس بیدار نیست ،هوشیار نیست

آرام ، آرام

نه هنوز شهر بیدار است

صدای چرخ های اتومبیل ها

از دور میآید

چراغهایش چشمهایم را میزند

ماشین تازه وارد را میگویم

گربه های خیابان گز میکند

پی ...

نمیدانم شاید هیچ

صدای موتور گرم اتومبیلها

آن سوی کوچه و یکی دیگر

هیاهوی آرام در منزل و چند نفر

ماشین رفت

چه زود

چه خداحافظی سردی بود

محو شد

هنوز چند نفر با در کلنجار میروند

و... سکوت

آه صدای مادر که مرا میخواند



نظرات دیگران ( )

من و ننه
نویسنده: نکیسا و پریسا(یکشنبه 86/6/18 ساعت 1:0 صبح)

 

یادش به خیر . یه مادر بزرگ داشتم که اسمش صدیقه بود ؛ من مادر بزرگم رو خیلی خیلی خیلیولی الان حدود 10-11 ساله که دیگه نیست . من این وبلاگ رو راه انداختم تا اگه کسی دیگه هم هست که مثل من و خواهرام دلش برای عزیزان از دست رفته اش تنگه بیاد و برای ارتقاء روحانی اونها دعا بخونه . از اینکه به وبلاگم سر میزنید ممنونم .

خواهش میکنم نظر بدید و ما رو در بهتر کردن وبلاگمون کمک کنید .



نظرات دیگران ( )

چه کسی بود صدا زد سهراب ؟
نویسنده: نکیسا و پریسا(شنبه 86/6/17 ساعت 3:13 صبح)

 

چه کسی بود صدا زد سهراب ؟

کاش بودی سهراب

کاش بودی و هر وقت وزن و قافیه

شعر و مصرع

دست در گریبان هم فرو میدادند کمکم میکردی

کاش بودی سهراب

کاش بودی سهراب



نظرات دیگران ( )

چشم ها را باید شست
نویسنده: نکیسا و پریسا(شنبه 86/6/17 ساعت 3:10 صبح)

 

چشم ها را باید شست

 چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید

این سخن را تو به خاطر داری؟

که زمانی دل سهراب بدان روح بداد؟

شاید این چشم من و قلب رفیق

زیر دیوار سکوتم جان داد

شاید از شعشعه پرتو حق

نور دیده جاریست

من نگویم که فراموش بکن آنچه را از دل مردابی که تو میدانی

من نگویم که فراموش بکن

شبنم دیده شقایق ها را

من نگویم که تو گر ظلم کشیدی ؛حصر شدی ؛ در بندی

از جهان بگذر در پس تحجر سنگ پنهان شو

حرف من اینست ای زیبا پسند

که تو هم میدانی

زیبه اندیشان به زیبایی رسند

حرف من حرف سهراب است

چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید

اگر امروز همانها دلشان شیدا شد

اگر از بهر نوازش سرشان ساز بشد

اگر آنها هم مثل تو در بندند

دستهایت بگشا

دستشان را تو بگیر

تو بزرگی دل خود را هم تو

به بزگی جمالش بگشا

و همه در کلامی یکجا

چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید                                                           



نظرات دیگران ( )

جملات زیبا
نویسنده: نکیسا و پریسا(شنبه 86/6/17 ساعت 3:6 صبح)

 

هر کسی یک  چیزی صدایش میزند (خدا ،الله،GOD)ولی تو کافیه عاشق باشی اونوقته که کل اسم های زیبای دنیا جلوی عظمت عشقت لنگ می اندازند . جواب میگیری امتحان کن.

 

من هر روز خدا رو میبینم ، مگه خدا غیر از روح سپید نوزاد همسایه است؟؟؟ (برای ارسلان کوچولو)

 

اگر نمیتونی زغال توی دستهایت را رها کنی پس مواظب باش که لااقل در هرج و مرج این دنیای هزار رنگ روی قلب سپید بچه ها خط نکشی ، آخه آنها طاقت سیاهی را ندارند .

 

در بازار بندگی تنها چیزی را همراه ببر که مطمئن باشی خریدار داره خیلی کوچک است ولی دنیا در آن جا میشه درسته خدا غیر از قلبت خواهان هیچ چیزی نیست.

اگر در سر بالائی یک کوه گیر افتادی نترس به مدد اون بالائی میتونی دستت رو بدی به کسی که همیشه خیلی استوارتر از کوه زیر پاهات؛ پشتت ایستاده اسمش مهم نیست خیلی راحت میتونی برادر صدایش کنی و قدم بعدی را برداری .

 

شنیدم مدتیه سراغ ساز قدینی ات نرفتی، بلند شو ، دف خاک گرفته ات را و بردار ، نتی را که با عشق نوشتی بنواز و مطمئن باش که زیباترین قطعه ی هنری همینه .

 

مر ما آدم ها به روزهائیست که در آنها چیز با ارزشی یاد گرفتیم ، امروز اولین روز زندگی من است ، به امید روزی که با هم شمع یک سالگیمون را فوت کنیم .

 

زیبا ترین هدیه ی زندگی من تابلوی سروی است که لب پرتگاه روئیده است ،سروی که ثابت کرده گرچه لب پرتگاه روئیده ولی سرش را پائین نیانداخته چون تو ذاتش نیست ، تو ذات تو چیه؟ همون باش.

 

 

برگ های پائیزی با همرنگ شدن با خورشید پر غرور میشوند ،آنگاه است که جایشان زیر پای مامیشود بیا اهل پائیز باشیم و گل همیشه بهار . . .

 

 

نسیم بهاری که می وزد برایش کجا و برای چه کسی فرق نمی کند به همه جا یکسان می وزد و استعدادها را شکوفا میکند. . .

 

مثل نسیم باش زندگی بده و بگذر چرا که با ماندنت طوفان میشود . . .

 

تو تنها کسی هستی که چشمهایت آئینه قلبت هستند ، وقتی به چشمهایت نگاه میکنم میتوانم در اقیانوس قلبت شناور بشوم .

 

 

هر پرنده ای برای رسیدن به آرامش اوج میگیرد پرنده ی قلبت را آزاد کن تا به آرامش برسی . . .

 



نظرات دیگران ( )

مادربزرگم
نویسنده: نکیسا و پریسا(شنبه 86/6/17 ساعت 2:0 صبح)

ای کاش مادر بزرگم زنده بود تا دوباره سرم را روی زانو هایش بگذارم و دستهای چروکیده اش موهایم را نوازش کنند ، ولی هنوز هستند زانوهای منتظر و دستهای چروک خورده ای که موئی برای نوازش ندارند در این سالها خانه سالمندان را فراموش نکنیم.



نظرات دیگران ( )

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سالگرد مادر بزرگ ها
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
دست نوشته های کلاغ سیاه محله
پاییز 1386
تابستان 1386

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
ننه صدیق
نکیسا و پریسا
من هم مثل همه شما نوه چهار نفرم از این چهار نفر سه تاشون دیگه نیستن این وبلاگ هم برای زنده کردن نام اونها و بالاخص ننه صدیقم راه اندازی شده

|| لوگوی وبلاگ من ||
ننه صدیق

|| لوگوی دوستان من ||






|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو