این وبلاگ رو میخوام تقدیم کنم به همه دوستان و البته تک تک فامیل عزیزم که میدونم هر کدومشون عاشق ننه صدیق بودن (حتما ادامه مطلب رو بخونید ) ادامه مطلب...
من و ننه
نویسنده: نکیسا و پریسا(یکشنبه 86/6/18 ساعت 1:0 صبح)
یادش به خیر . یه مادر بزرگ داشتم که اسمش صدیقه بود ؛ من مادر بزرگم رو خیلی خیلی خیلیولی الان حدود 10-11 ساله که دیگه نیست . من این وبلاگ رو راه انداختم تا اگه کسی دیگه هم هست که مثل من و خواهرام دلش برای عزیزان از دست رفته اش تنگه بیاد و برای ارتقاء روحانی اونها دعا بخونه . از اینکه به وبلاگم سر میزنید ممنونم .
خواهش میکنم نظر بدید و ما رو در بهتر کردن وبلاگمون کمک کنید .
مادربزرگم
نویسنده: نکیسا و پریسا(شنبه 86/6/17 ساعت 2:0 صبح)
ای کاش مادر بزرگم زنده بود تا دوباره سرم را روی زانو هایش بگذارم و دستهای چروکیده اش موهایم را نوازش کنند ، ولی هنوز هستند زانوهای منتظر و دستهای چروک خورده ای که موئی برای نوازش ندارند در این سالها خانه سالمندان را فراموش نکنیم.
دوستان گلم
ننه ای داشتم که شبانگاهان سرم را روی زانوان خسته اش میگذاشتم و دستهایش موهایم را نوازش میکرد
حال سالها از دوریم از او میگذرد و تصمیم گرفتم که او و یادش را دوباره زنده کنم نمیدانم شاید هیچ گاه نمیدانست که روی دهکده جهانی اینترنت به صورت آلاین قرار میگیرد ولی . . .
خواهش میکنم برای ارتقای روحانی ننه ام دعا بفرمائید
باشد که دعا ی شما مستجاب شود و تمامی متصاعدین الی الله از آن بهره مند شوند
امیدوارم که این روز و ساعت را هیچگاه از یاد نبرم
روز به روز شدن ننه ام
ننه ام مرده است
ننه ام مهربان بود
زیبا بود
خانه ما
نویسنده: نکیسا و پریسا(شنبه 86/6/17 ساعت 1:49 صبح)
داخل کوچه ما
ما بودیم
توران بود؛ مهدی و میثم بود ؛ مریم و فاطمه و صغری بود
پیر مرد دشتبان . . .و
دکانی کوچک . . . رو به روی در ما
خانه ما نحس بود
لااقل شماره این طور مینمود
ولی این نحسی آن حال عشق مرا به خانه افزون کرده
داخل خانه که میرفتیم
بوی غذای ننه بی حس میکرد
ننه ام مرده است
ننه ام مهربان بود؛ زیبا بود
من هنوز خاطراتم را. . .
روی پرچین کوتاه حیاط در رویا میبینم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ